داستان جالب!!!
در یک جای خیلی دور!!! پیر مردی در حالی که کودکی را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد وبه پرستار گفت:
خواهش می کنم به داد این بچه برسید. ماشین بهش زد و فرار کرد.
پرستار: این بچه نیاز به عمل داره باید پولش رو پرداخت کنید.
پیر مرد : اما من پولی ندارم . پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم. خواهش میکنم عملش کنید من پول را تا شب براتون میارم.
پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
.....اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیاندازه گفت : این قانون بیمارستانه . باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید.......
نظر یادتون نره !!!
[ جمعه 8 دی 1391برچسب:داستانهای جالب, ] [ 12:52 ] [ * پسر بد * ]
[